Monday, April 14, 2008

داریوش برادری: یکی این مرتیکه رو راونکاوی کنه خیالش راحت شه


اولن که دارویش برادری جمعش کن بینیم! دومن مرسی از صنم خانوم.




روان‌کاوی سانسور در سایت زمانه و مقاله آقای جامی

مقاله آقای جامی به نام «شلیک به مطبوعات» حامل نکات نقادانه مدرن مهمی در باب موضوع سانسور و علل سانسور و بستن فضای آراد در جامعه و فرهنگ ایران است.(1) از طرف دیگر این مقاله در عرصه درک علل عمیق این معضلات دچار «نقاط کور» و ناتوانی‌هایی است که به باور نگارنده ناشی از معضلات نهفته در نوع نگاه و ارتباط آقای جامی به و با «غیر و دیگری» است. نگاه و ارتباطی که در مقاله مشخصا یک نگاه پرسش‌گر مدرن همراه با بقایای لحن کلام سنتی و نارسیستی قهرمان‌گرایانه و ناتوان از بیان و درک وابستگی متقابل، پیچیدگی و تاثیر متقابل رابطه توده/ دولت، روشنفکر/دولتمندان است .

بقیه مزخرفات این الاغ رو می شه اینجا خوند ولی از خوندن جواب صنم غافل نشین.

.

ادبیات:
ایمیل خانم دولتشاهی پس از انتشار مقاله قبلی من در باب « روان‌کاوی بومی‌گرایی کلانتری و سایت زمانه»:
سلام آقای برادری،
مقاله شما رو منتشر کردم. اما با توجه به اینکه انتشار بی چون چرای مطالب
شما موجب یک جور نارسیسم در شما شده که در نوشته این هفته شما هم کاملا
آشکار هست، لازم دیدم به عنوان یکی از سردبیران سایت نکاتی را به اطلاع
شما برسانم:
1- من شخصا مطالب آقای کلانتری رو نمی خونم چون ایشون مطلب هاشون رو
خودشون منتشر می کنن. اما در مورد مطلب های شما که متاسفانه من و دبیرهام
با زجر فراوانی مجبوریم بخونیمشون و ادیت کنیم و منتشر کنیم باید بگم که
اصلا مطلب های جالب و جذابی برای رسانه آن لاین نیستند. خیلی موقع ها هم
از جاهای مختلف از ما می پرسند چرا این مطلب ها رو منتشر می کنیم و من هم
نمی دونم واقعا و تنها دلیل اینکه بی چون و چرا مطالب شما رو منتشر کردیم
این هست که آقای جامی گفته باید منتشر کنیم. در نتیجه فکر می کنم اینکه
در مقاله تون نوشتین مسئولان زمانه محدودیت برای شما ایجاد می کنند بی
انصافی هست. اگر به خاطر آقای جامی نبود هیچ کدام از مطلب های شما را
حداقل من که منتشر نمی کردم!
2- در مورد اینکه مردم به مطالب شما علاقه دارند، می خواستم بدونم از که
حرف می زنید و بر چه اساس؟ آیا منظورتون کامنت های تعریفی هست که به
اسامی مستعار خودتون برای خودتون می گذارید و حتی زحمت این رو نمی کشید
که مشخصات فنی اش رو تغییر بدید که ما نفهمیم خودتون هستین؟!
3- یک جا در متن اشاره کردین که معصومه ناصری مسئول سایت هست. خانوم
ناصری مسئول رادیو هست و سایت سه مسئول داره که در روزهای مختلف کار می
کنن، برای همین در اون قسمت من اسم خانوم ناصری رو حذف کردم و به جاش
نوشتم مسئولان سایت. اما من نمی دونم این مسئولان سایت که با وجود عدم
علاقه به مطالب ثقیل و غیر قابل فهم شما زحمت می کشن و مطالب رو به دقت
ویرایش می کنن و منتشر می کنن چه محدودیتی برای شما ایجاد کردن.
4- یک سری ادعاها در مورد معصومه ناصری کردید که امروز چون دیگه نبود
موقع انتشار من باهاش چک نکردم صحت گفته های شما رو. اما می خواستم از
قبل بگم اگر نوشته های شما دقیق نباشه و ادعای کذبی توی اتهاماتتون به
خانوم ناصری باشه من نوشته شما را حذف خواهم کرد و دیگر از شما مطلبی در
سایت منتشر نخواهم کرد در روزهای کاری خودم.
5- از همه این حرف ها گذشته، باید بگم که اشکال اساسی نوشته شما این هست
که بسیار طولانی هستن که اصلا مناسب وب نیست. بسیار پیچیده هستن و گاهی
آدم احساس می کنه یک سری کلمه قلمبه سلمبه پشت سر هم گذاشتین که خواننده
رو گیج کنید. من نمی دونم واقعا اصلا برای چی زمانه این مطلب ها رو منتشر
می کنه و اصلا کی حوصله می کنه نوشته های های شما رو بخونه. به هر حال من
سایر مسئولین زمانه رو تحسین می کنم که همچین تحمل و تسامحی دارن که
نوشته های شما رو منتشر می کنن. اما به شما هم توصیه می کنم به جای اینکه
از زمین و زمان انتقاد کنید کمی هم کار خودتون رو بازبینی کنید و اشکالات
نوشتاری اتون رو برطرف کنید.
با احترام،
صنم دولتشاهی
1/ http://radiozamaaneh.com/blog/2008/03/post_97.html
2/ http://radiozamaaneh.com/idea/2008/03/post_280.html
3/ http://asar.name/2000/09/blog-post_20.html
4/ http://sateer.de/books/ravankaviboofe.pdf
سایت نویسنده: http://www.sateer.de/

Friday, March 14, 2008

در ستایش «هیچی» و چهار گفتمان لکان و خلاصه کس و شرای داریوش برادری


این هم نقدی تازه بر نوشته‌های کس و شرداریوش برادری که کسخل فکر می کنه در روان‌کاوی، هنر و نقد فرهنگ می نویسه!
!!!!!!!! ها ها ها ها ها!!!!!!! فيلم مرگ در ونيز هم در رابطه با نوول توماس مان ساخته شده است و بد جوری مرا یاد شخصیت تخمی داریوش برادری میاندازه. ويسکونتي قهرمان کتاب توماس مان را از نويسنده به يک کمپوزر تغيير داده که بسيار به گوستاو مالر نزديک است . در اين فيلم ويسکونتي از فلاش بک براي نشان دادن تضادهاي قهرمان فيلم گوستاو فن اشنباخ استفاده کرده است . اين قهرمان داراي حساسيت هاي هنري است که با وسوسه هاي جنسي او نسبت به پسري جوان به نام تادزيو در جنگ است .فيلم به روشني جريان زيرين ذهن او را که در آميخته با هموسکسواليته است نشان ميدهد .افکار دروني اين کمپوزر در طول فلاش بک ها تنگناي روشنفکرانه او را مطرح ميکند .دوست او آلفردو مرتبا به نقش مبهم و ناروشن حساسيت و واقعيت درخلاقيت هنري اشاره دارد .در حالي که اشنباخ شسته و رفته به زيبائي ناب و انديشه روشن گرانهمعتقد است در يک فلاش بک ما شاهد عدم استقبال خشونت آميز کار هنري او توسط مردم و منقدين هستيم و در فلاش بک ديگري شاهد عدم برقراري ارتباط بين مغز و جسم اوويسکونتي در صحنه اي از تادزيو پسري زيبا و جوان در حال زدن پيانو به صحنه اي از گذشته اشنباخ ميرود که او را در فاحشه خانه اي با زني نشان ميدهد که در هر دوي اين صحنه ها او قادر به ارضا تمايلات جسماني خود نيست . اگر قسمت هاي فلسفي فيلم را کنار بگذاريم ويسکونتي با موفقيت به ما فردي از آريستوکراسي را در هتلي بسيار الگانت در ليدوي ونيز نشان ميدهد که آميخته با تصاويري نوستالژيک و احساسي و در واقع بدرودي است به دنيائي که به شکل فاجعه آميزي در حال ناپديد شدن است . او به آهستگي دوربين را به روي اطاقهاي مجلل نهارخوري با لابي هاي مجللو پر از مبلمانهاي اشرافي و گلها و غذاهاي بسيار با شکوه حرکت ميدهد .لاس زدن اشنباخ با هموسکسواليته تبديل به برخوردي بين روشنفکري سترون او با پيري - تنگناي اشنباخ با خود است . قهرمان شيطاني و سمبوليک رمان توماس مان نويد آور مرگ در زمان اپيدميوبا در ونيز است زيرا او نه تنها بدشگوني پوسيدگي و مرگ است بلکه آينه اي از يک استحاله سکسوال قبل از تسليم مرگ شدن ميباشد . شايد در طول تاريخ سينما چند فيلم توانسته باشند تصوير مرگ را به اين شکلي که ويسکونتي ارائه داده در ذهن تماشاگر حک کنند اشنباخ در ساحل در حالي که توسط سلماني هتل در تلاشي بي حاصل با رنگها و پودرها براي جوان نشان دادنش بکار برده در حالي که به بدن زيبا و جوان تادزيو خيره مانده مرگ را ملاقات ميکند و در حالي که رنگها بر اثر گرما و عرق مرگ به او شکل دلقکي را داده ميميرد.جان شما داستان عینهو این انترکیب داریوش برادری و جنده لندنی و دوست پسر برادری نیست؟

Thursday, March 6, 2008



به به به به مژده ....کوسه اعظم داریوش برادری دوباره کس شر تازه ای نوشته. خوب انتظاری هم نمی شه داشت از یه الاغ در جامعه اقتصاد آزاد !!!!!! این الاغ آزادي هاي فردي را هنوز به رسميت نمی شناسد که ديگر براي کل الهم اجمل این الاغ و دوستانش دير دير دير است که بخواهند آدم شوند !!!!!

Tuesday, March 4, 2008

بیماری روانی، اعتیاد و معتاد ایرانی

دوستان نميدانم چند نفر شما ميدانيد که هوشنگ گلشيري زماني که در دانشگاه اصفهان تدريس ميکرده مطالعه بسيارعميقي را راجع به دوران صفوي در ايران براي شخص خود پيگيري ميکرده .در مطالعاتش به حقيقت بسيار وحشتناکي رسيده بوده و آن وجود عده اي آدمخوار !!!!! در قصر شاه عباس بوده !!!!و مخالفان را جلوي اين آدمخوران با کالبد انساني ميانداخته اندتا آنان را بدرند!!!!!!!!!!!!!!!! در زمان شاه دو کتابي که در آن اشاره اي به آن شده خاطرم دقيقنيست ولي يا در کتاب بره گمشده راعي است يا شازده احتجاب که اشاره گنگي به اين موضوع کرده . ببينيد ما ملت بدبختیم چقدر که بايد گوزباقالیهایی مثل داریوش برادری روانی عنوان روانکاو به خودشون بدن و چپ و راست برینن.

Wednesday, February 27, 2008

داریوش برادری معروف به اقبال چپول

کره خر تمام و کمالي به نام داریوش برادری معروف به اقبال چپول !!!! همچنان در حال ریدن است. آخه اي الاغ ساکن خارج از ايران هنگامي که آن دهان بوگندورا براي اظهار فضله باز ميکني قدري دقت کن که به سراپاي خود اين چنين گه نزني !!!!!! مادر قحبه نفهم بي شرم تمامي اين افرادی که تو با بابای قصابت اشتباه می گیری در زير فشار دو حکومت شاه و شيخ تمامي زندگي خود را به مبارزه و رنج گذرانده اند یا مجبور به تبعید و مهاجرت شده اند. تف بر روي تو باد که در خود الاغت در خارج ايران پشت مانيتور مقداري گه به نام ايده به اطراف ميپاشي !!!! شرم که نداري و نميشناسي تف به سراپاي وجود کثيفت. تو هم خلخالی هستیي و هم شمخاني دو کره خر يکسان!! يادم مياد اون اولا که خلخالي جاکش را خميني جنايتکاربراي سرکوب کردها به کردستان فرستاد يه شب خلخالی در يک مصاحبه تلويزيوني در حالي که مثل قورباغه نشسته بود پشت يه ميز در برابر پاسخ خبرنگاران مبني بر اين که اين جريانات کردستان چيست ؟ گفت : واله تمامي اين غائله که در کردستان است زير سر دموکراتها و (اينجايه کم فکر کرد و گفت )غير دموکراتها است !!!!!!!!!! حالا نوشته های گه بار داریوش برادری هم مرا یاد خلخالی می اندازه. جون مادراتون ببينين از اون موقع تا حال ما با چه خرهای کون نشسته ای طرف بوده و هستيم. هر هر هر هر هر هر هر هر هر هر هر هر هر هر هر هر هر !!!!!!!!

Tuesday, February 26, 2008

سنگ مستراح


کس شر تازه داریوش برادری: روان‌کاوی رقصی از شاهرخ مشکین‌قلم

رقص زبان جسم و بهترین بیان‌گر تمناهای جسم و آرزومندی جسم و انسان است. بنابراین به‌گونه تراژیکی منطقی است که وقتی در فرهنگی، چون فرهنگ ما، جسم و تمناهای جسم سرکوب می‌شوند، هم‌زمان رقص نیز سرکوب می‌شود. حال ما در عرصه رقص، در عرصه این هنر سرکوب شده و بهترین تبلور جسم و تمنای جسم ایرانی، شاهد ظهور قدرت‌های نو و روایات نو هستیم که در میان آن‌ها، نقش و جای شاهرخ مشکین‌قلم، نقشی پررنگ و محوری است...شاهرخ مشکین قلم با ایجاد رقص مدرن و دیالوگ جسم‌ها در واقع دست به یک روایت مدرن از روایت کهن و عارفانه می‌زند، اما در این رقص در نهایت اسیر سنت و فضای سنتی باقی می‌ماند.

خدمت همه تون عرض کنم که اين ماجرای کس و شرای داریوش برادری که نقاد شعر و رقص و روانشناسی خلاصه هر کس و شری که بگین هست کلي مرا هر هر هرهر هر هرهر هر هرهر هر هرهر هر هرهر هر هرهر هر هرهر هر هرهر هر هرهر هر هرهر هر هرهر هر هرهر هر هرهر هر هر خندانده چرا ؟ - اينا دسته جمعي يه مشت مرد گنده گردن کلفت از چپ و چپشون ( چون ميدونيد که اينا راست ندارند!!!) که به یه عده آدم دانشمند و ادیب و دانا تو نوشته های کس وشریشون حمله کرده میکنند!!!! و بعد چون يکي يکي وضعشون خراب شده دست به خايه همديگه زده اند و از هم کمک گرفتن اول شاهرخ رییسی را که خر ور داشته بود چون چس ادبی میاد با يه مشت زرت و پرت کرد اون وسط چون کم اورد جنده لندنی چپ و چس به کمکش امد !!!!! بعد هم !!! سر و کله اقبال چپول پيدا شد و يه قارت و قورتي کرد و یه عده کس کش دیگه به عنوان نيروي کمکي آمد !!!!!! !!!!! ميبينيد چقدر خرن !!! اخه خاک بر سرا داریوش برادری کس شر میگه الاغ ها !!!!! نفهم ها!!!! ببينيد با اينکه اين ها را روشن و واضح اينجا نوشتم بهتون قول ميدم که باز دوباره يه خري از يه گوشه يادش ميره و مياد جلو که يه امتحاني بکنه که باز ناهار رو سنگ مستراح خواهند خورد. اين داریوش برادری که یه آبدارچي کم سواده که به نظر میاد شدت به خميني و اسلام او معتقد بوده و فعالانه براي به قدرت رسيدن خميني و اخوندها جانبازي کرده احتمالا سر و کله عده اي مانند من را اوائل انقلاب شکسته در تمامي نماز جمعه ها شرکت کرده . هر هفته به جماران رفته و براي سخنان ياوه امام اشگ ريخته و فرياد زده در جنگ به جنوب ايران رفته و شرکت کرده شايد زخمي هم خورده يا نخورده .و پس از پايان جنگ و بازگشت به شغل آبدارچي بودن روزي که به اطاق مدير کل دولتي منتصب رژيم براي برداشتن استکان هاي چاي رفته ناگهان از اطاق ان مدير کل صداي نفس زدن هاي شهواني زن و مردي را شنيده و براي فضولي هنگامي که از سوراخ در نگاه کرده حضرت آقاي مدير کل را با يکي از فاطمه کماندوهاي مامور حراست همان اداره مشغول هماغوشي ديده !!!!! گفته ای ول چرا من از این کس کش کمتر باشم. و شب هنگام پس از خوردن آبگوشتي که دوس پسرش پخته هنگامي که تلويزيون فکسني سياه و سپيد خود را روشن کرده ناگهان آن مدير کل را مشغول سخنراني در باب اقتصاد ديده که از فوائد رعايت اخلاق اسلامي و مذمت دزدي و دروغ براي امت هميشه در صحنه سخنراني قرائي مينمايد !!!!!! و شروع کرده دنبال یه پاس پاسک گذرنامه زرد گشتن و به آلمان رفتن تا یه مدرک چسکی ی بگیره و بعد هم عده ای کس کش مثل خودش خایه هایش را شروع به لیسیدن کردند و به خیال خود رونکاوی های این جاکش بی سواد را چاپ کردن همانا و به این مرتیکه خل لقب روانکاو دادن. هر هر هرهر هر هرهر هر هر هر هرهر هر هرهر هر هر .

Monday, February 25, 2008

حاج برادری دایتو جستی !!


اندر محاسن حاج داریوش برادری

جان اف کندي و ژاکلين کندي در سفري به ايران براي ملاقات با شاه هنگامي که جان کندي متوجه ميشود که تهران به اين بزرگي و ايران با اين همه پول نفت و ثروت مند فاقد اپرا است تصميم ميگيرد که پول بناي يک اپرا را در تهران به مردم ايران از طرف مردم امريکا هديه کند !!!!! بهر حال بلافاصله عمليات ساختمان اپراي تهران که به ان نام تالار رودکي را نهادند شروع ميشود ( فکر کنم الان به ان ميگويند تالار وحدت) شايد ده دوازده ساله بودم که ساختمان به پايان رسيد و براي شب افتتاح ان اپرائي به نام کاوالريا روستيکانا به رهبري ارکستر حشمت سنجري را تعيين کردند . نظر به علاقه همه خانواده ما به موسيقي کلاسيک پدرم براي همگي بليط تهيه کرد و شب اولي که براي عموم و نه خواص برنامه اجرا ميشد به انجا رفتيم . از لباس هاي مجلل شب که مردان و زنان طبقه متوسط بساز بفروش بر تن کرده بودند که همه زنان چون اباژورهاي رنگارنگ در سطح سالن در رفت و امد بودند و اسموکينگ هاي مردانه که بتن مردان زار ميزد که بگذريم و صداي جيغ جيغوي زني که به دخترش با لهجه دهاتي و دکوراسيون کريستين ديور ميگفت : حاج دايتو جستي ننه !!!!!!! که بگذريم بالاخره چراغها خاموش شد و برنامه شروع خوب در نظر بگير ملتي که عاشق دنبلي کوسک شهره و امثالهم و اغاسي بوده باشند و تنها براي چشم هم چشمي به اين محل امده باشند اين نوع موزيک و نمايش خيلي خسته کننده است . بهر حال در صحنه پاياني اين اپرا قهرمان مرد به زير پنجره خانه زني که دوست ميدارد امده و مدتي طولاني ميخواند که زن پنجره را گشوده و به عشق او جواب مثبت بدهد اين صحنه مدتي طول کشيد و اخر شب بود و ملت هم خسته و بي حوصله ناگهان در تاريکي از وسط جمعيت صداي کلفت مردانه اي گفت : -- ده بيا بيرون ديگه پدر سگ !!!!!! و در پايان اپرا زني از همين گروه بساز بفروش دسته گل بزرگي را به روي صحنه برد براي حشمت سنجري و هنگامي که حشمت سنجري دسته گل را گرفت و خواست دست زن را به احترام ببوسد زنه با وحشت دستش را عقب کشيده در پشت بدنش مخفي کرد !!!!!!! اینم قضیه حاج دایتو جستی ننه داریوش برادری ه که با روانشناسی کس و شریش همون صدا کلفته ه بی شخصی ه که گه و چس و شر از سر و کول خودش و بابا قصابش بالا می ره و تو تاریکی یا واسه دسته کورها می گه ده بیا بیرون پدر سگ. بابا تو تخم حروم جدی جدی غافلی از خودت. هر هر هر هر هر هر هر هر هر!!

Tuesday, February 12, 2008

مردک ابله مليجک داریوش برادری کسخل!!!!! تو گه ميخوري که ميخواهي ارواح ننه ات کس و شر بنویسی ! ارواح شکمت شدی روانکار!!!! مردک الاغ لازم نيست براي هرت و هرت بچسي !!!! هه هه خود تو عینهو آب اماله ای !!!!

Monday, February 11, 2008

نقدی هوشمندانه بر کس و شرای داریوش برادری درباره ی روانکاوی ماتریکس فیلم ماتریکس

از داریوش برادری کسخلتر خودشه. گوز اوغلی با این نوشتنش ما رو یاد یه فیلم مل بروکس می ندازه. که يه کارگردان امريکائيه که فيلم هاي کمدي ميسازه من خيلي دوستش دارم با اينکه طنزش خيلي ارتي فارتي و پيچيده و از اين حرفا نيست ولي من از کاراش خيلي ميخندم يه فيلم جالب داره که رابين هود و ان دوره رو مسخره کرده تو يه صحنه رابين هود مياد تو يه دهکده که مردمش همه درب و داغون هستند با لباسهاي پاره پوره و دست و صورتهاي کثيف نشسته هم رو جمع ميکنه و خودش ميره بالاي يه سکو براي نطق کردن ميگه اهاي مردم گوشاتون رو به من بديد يه دفعه همه مردم از جيبشون يه چاقو در ميارن و گوشهاي چپشون رو ميبرن و مي اندازن جلوش يه کپه گوش چپ بريده شده جلوي پاي رابين هود جمع ميشه !!!!!!! بعضي وقتها فکر ميکنم این داریوش برادری کسخل اوغلی هم فکر کرده مردم ما هم اون ادمهای درب و داغونند که اینم شده رابین هودشون. جاکش هم فکر کرده با نوشتن از فروغ تا مریم هوله یا در مدح یه جنده لندنی به اسم زیبا می تونه گوش ما رو مجانی مجانی ببره. بابا بشین راجع به کس شرای عرفانیت بگو تو رو چه به شعر ساقی قهرمان. اصلا تو رو سننم! ساقی تو کیر و کس شدن و کردن گیر کرده. بشین به رییس فرقه عرفانیت عبدالکریم سروشیان گوزت رو بده بچلونه نکبت. اگه فکر کردی هیتلر قراره بیاد رو کاربا قصابی بابات تو ایران اشتباه گرفتی. خوب داستان این هیتلر اینجوری بوده که به هنگام روي کار امدن هيتلر در المان قانون وايمار وجود داشت و هيتلر در طول رهبري تکه تکه اين موارد قانون وايمار را تغيير داد ولي هرگز از روز اول فرا قانوني عمل نکرد ديشب هنگامي که به کس و شرای برادري فکر ميکردم ناگهان ياد يکي از نطق هاي معروف خمینی افتادم که صراحتا گفت که مساله اسلام و ايده ئولوژي کشکه و بچه گول زدنه ميدوني چي گفت تو نطقش گقت : -- حکومت اسلامي اگر مصالحش ايجاب کنه ميتونه مسجد را هم خراب کنه !!!!!! به روشني و صراحت داره به همه ميگه مساله مساله قدرته و بس . حالا این کسخل داریوش برادری هم فکر کرده کره خر می تونه با چهارتا کس و شر نوشتن مثلنی قدرت روانشناسی کار بندازه. جمعش کن جاکش! بهر حال براي بستن بحث اشاره اي هم به کتاب دشتي ميکنم که پدر بزرگ خلف خميني يعني محمد ده سال اول را سعي در تبليغ اسلام کرد و چون کسي به تخمش هم حسابش نکرد سيزده سال باقي را صرف ارگانايز کردن خود و گرفتن قدرت با زور و شمشير و خون. الاغ تو می تونی نه هیتلر باشی و نه خمینی و نه کس و شرات مث کس و شرای عبدالکریم سروشیانه. تو یه بچه مزلف کسخلی که بابات قصاب بوده حالا نشستی هرت و هرت راجع به سیاسیت و شعر و عرفان کس و شر می بافی. ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها

Sunday, February 10, 2008

نقدی بر کس و شرای داریوش برادری و معضل نقد و نقادی در میان ایرانیان یک روانکاوی معضلات نقادی و بررسی برخی فانتزیهای گروهی ناخودآگاه ایرانیان هنرمند

در سال ۱۹۸۲ فيلمي ساخته شد به نام سالهاي زندگي پر مخاطره با شرکت مل گيبسون داستان فيلم اخرين روزهاي سوکارنو در اندونزي و درست قبل از قتل عام کمونيستها و ازادي خواهان به دست مسلمانها ميگذرد. ديدن اين فيلم را به کساني که در حال حاضر براي وقايع ايران احساس مسئوليت ميکنند بشدت توصيه ميکنم . این فیلم من رو یاد داریوش برادری و نوشته های کس و شرش می اندازه که اين پديده مخلوطي از فاشسيم و اسلام عرفانه که آدمهای سکولار و خواهان ازادي رو به هر نوع کس و شری متهم می کنه . در ماههاي اخر سلطنت شاه به دليل جو اعتراض در ايران به ساواک دستور داده شد که تا اطلاع ثانوي از شکنجه زندانيان سياسي خود داري شود. دوستي پس از ازادي برايم گفت که حسيني شکنجه گر معروف ساواک اغلب ميامد پشت ميله ها در حالي که به زندانيان نگاه ميکرد دندانها را به هم فشرده چشمها را ريز کرده با تاسف سرش را به چپ و راست تکان ميداد احتمالا با خود ميگفته : اگر دستم باز بود چه ها که با شما نميکردم !!!!! حالا داریوش برادری هم با نوشتن صفحات کس و شر و فحش و بد دهنی به آدمهایآزادیخواه و به نفع جنده های لندنی می خواهد کار شکنجه گر ساواک رو برای ما انجام بده. نوشته های این الاغ سندي است بر بي لياقتي وبسایتها و طرفداری آنها از رژيم قصابان خمینی . این جاکش ادعای دموکراسي زده ولی پديده اموکراسی را نميشناسد و به شکل غريزي قصاب و قمه زدن و سينه زني کار ارثیش

Saturday, February 9, 2008

نقدی بر کس و شرای داروش برادری در روشنگری جنسی و ازدواج موقت


توماس مان ۱۹۵۵ -- ۱۸۷۵ نویسنده معروف المانی که در سال ۱۹۲۹ جایزه ادبیات نوبل را به خود اختصاص داد هنگام غلبه فاشیسم بر المان به خانه خود رفت درب را بست و تمامی کرکره ها را کشید و به دوستدارن خود اعلام کرد که تا روزی که فاشیسم مستقر است از خانه خود خارج نخواهد شد . پس از سقوط هیتلر و پایان یافتن فاشیسم عده ای از دوست دارانش به درب خانه او رفته و با خوشحالی و شعف به او گفتند : دیدی بالاخره فاشیسم پایان یافت او با چهره ای غمگین و سرد با انان روبرو گشت و گفت : اری فاشیسم از بین رفت ولی ما دیگر ان انسانهای قبلی نیستیم !! نکبت حکومتهای دیکتاتوری نه تنها هنگام در قدرت بودن انها بلکه سالیان و نسل ها پس از از بین رفتن انها گریبان بشر را رها نخواهد کرد. حالا هم نکبت دیکتاتور کوچولوی آلمان درس خونده تموم وبسایتهای کس و شر رو گرفته. وقتی ایران بودم هر وقت یک جائی اتش میگرفت و صدای اژیر ماشین اتش نشانی میامد خیلی از ادمای کوچه و خیابون میگفتند ماشین اتش فشانی داره میاد !!!! خیلی از کارای ما هم شبیه این قضیه است یک اشتباه بزرگ لفظی و فکری ... به جای گفتن اینکه این کسخل داریوش برادری یک روانی هست زیر اسمش می نویسه: روانکاو. بابا ما با یه آدم دیوونه سر و کار داریم . درست یک سال پس از انقلاب سهراب شهید ثالث در المان فیلمی ساخت به نام اتوپیا این فیلم که از شهرت کمی برخوردار است با بازیگران المانی و زبان المانی ساخته شده بود . داستان فیلم در باره یک فاحشه خانه در المان بود که خانم رئیس نسبتا خوبی انرا اداره میکرد اما جاکش بسیار خشن و ظالمی تمامی فاحشه ها و حتی این خانم رئیس را تحت فشار قرار داده بود و در نهایت خانم رئیس و فاحشه ها با کمک یکدیگر خدمت جاکش رسیدند و خود اختیار فاحشه خانه را بدست گرفتند . نوشته اخر عنصر پفیوزی به نام داریوش برادری مرا یاد این فیلم انداخت . اگر شرایط نوشته های این جاکش داریوش برادری را به این فیلم شهید ثالث تشبیه کنیم این عنصر پفیوز نقش گزارشگر ان فاحشه خانه را دارد و از انجا که روایتگر یک فاحشه خانه هم مانند تمامی ابعاد لجن زاری چنین باید ابله ای دست چندم از نوع جاکش و خانم رئیس باشد این الاغ با مغز کوچک خود تصمیم به عادی نشان دادن شرایط فاحشه خانه و اب توبه ریختن بر سر جاکشهای مثل خودش مینمایند . این ابله نمیفهمد که او یک جاکش است و جاکش جاکش است انگلی است که از قبل مشتی انسان بدبخت زندگی میکند کرمی است که وجود بی مقدارش بستگی به میزان ترس فاحشه ها و گزارش ابلهان خود فروخته چون او دارد و مطلقا با هیچ اب توبه ای کثافتی چو او قادر به پاک کردن چهره کثیفش نیست. ما به اندازه کافی از آنچه مربوط به دین و عرفان و اشراق میباشد صدمه خورده ایم که اینک با این عریانی انچه میبینم بتوانیم اندکی بیشتر فکر کنیم. دستاورد بشر برای زندگی بهتر نه با عرفان و اشراق بلکه با تحقیق و تجسس برای یافتن راهی بهتر و راحت تر و مدرن تر برای زندگی بشری بوجود امد. حالا کسخل داریوش برادری از عرفان زمینی می نویسد. باید مردم را از عقاید فاسد حفظ کرد و من اینجا سعی می کنم مردم را به عقاید فاسد داریوش برادری آگاه کنم. مثلا کسخلهای قبل از انثلاب که تخم و ترکه اشان شده این مرتیکه مفعون. جایی که حتی بخش مدرن جامعه نیز در کل این پیش تاریخ مغلمه ای بود از سنت و مدرنیته . نگاهی به جامعه شهری ایران قبل از انقلاب بیفکن زنان مینی ژوپ پوش که سفره ابوالفضل نذر میکردند و به دیسکو میرفتند مردان تحصیل کرده که در سقاخانه ها شمع روشن میکنند و همگی یک پارچه در عاشورا و تاسوعا سیاه پوشیده و بر سر و سینه خود میردند و میزنند . حال این کسخل داریوش برادری با دو کلاس سواد روانشناسی در کار روان خود گیر کرده، بین کیر مرد و کس زن دو شاخ مونده و کس کشهایی هم چپ و راست کس و شرهای این کسخل را چاپ می کنند چون اندازه خر و مادیون حالیشون نیست و فکر می کنند این همان مینی ژوپ و سینه زنی امام حسین است غافل از اینکه این یک روانی کسخل است که صبح تا شب مشغول چس نوشتن است و اندازه خر نمی فهمد. تمام نوشته هایش کلیشه ای و کس و شر است. حالا من یک بیلاخ به همه شما می دهم و می گویم از کونم بخورین که قنده ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها می بینی داریوش برادری کسخل: کس و شر نوشتن سخت نیست. تو هیج اصولی را پایبند نیستی و می بینی که این جور نوشتن هیپ هیپ هیپ ها ها ها ها تو مثل یه صفحه قدیمی خط دار پیوسته در حال تکراری.تو هم مثل الاغهایی مغز خری هستی که دست بچه های را می برند. داستانش را بی سواد نمی دانی برایت بگویم: در دیالوگی که مارلون براندو با مارتین شین داشت برایش داستانی گفت که بد نیست اینجا بنویسم . او گفت : جوان تر که بودم با گروهی به عنوان مسیونر به قبیله ای بدوی رفتیم و کل بچه های قبیله را علیرغم مخالفت والدین بر علیه واکسن فلج واکسینه کردیم . در راه بازگشت پس از چندین ساعت شخصی از قبیله خود را گریان به ما رساند و از ما خواست که برگردیم هنگامی که بازگشتیم با وحشت مشاهده کردیم که در قبیله روی زمین تپه ای از بازوهای کوچک قطع شده روی هم ریخته است انان دست چپ تمامی کودکانی را که ما واکسینه کرده بودیم از شانه قطع کرده بودند زیرا تصور میکردند که ما به این کودکان چیزی شیطانی تزریق کرده ایم . شاید اینجا بد نباشد اگر بگویم ان دو کلمه وحشت . وحشت که او قبل از مرگ گفت پیش بینی اینده ای بود که از نادانی و قساوت بشری حادث خواهد شد و ان اکنون است. تو از نادانی آدمهایی که فکر می کنند تو واقعا روانکار هستی سواستفاده می کنی و کس و شر هایت را شر و شر در اینترنت می چسی. حالا می بینی که مردی جلوی تو می ایستد و به تمام قیافه ات می ریند. هر و هر و هر ها ها ها ها هر هر هر هر هر ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها





Friday, February 8, 2008

نقدی بر کس وشرای نقدی روانکاوانه بر مباحث فمینیستی، جنسییتی و فمینیسم ایرانی/ داریوش برادری

این داریوش برادری عین تصویر دوریان گری میمونه هر کثافت کاری که میکنه تو صورت این بابا نقش میبنده قیافه اش روزبروز چندش اور تر میشه !!!!!!! ها ها ها ها! مرتیکه کون نشسته زرت و زرت کس و شر می نویسه ولی بساط خنده مارم فراهم می کنه. امروز یک کس و شر دیگه اش رو می خوندم. باید شاشید به اون سنت و احساسات و سراپای این گونه آدمها. داریوش برادری باید تا حالا دستگیرت شده باشه که انان که کوچکترین بارقه ای از شعور در سر دارند تا کنون بر مبنای سخنانی که از دهان تو و یا نوشته های کس و شریت بیرون امده تو را قضاوت کرده و میکنند. به احنمال زیاد تو دست پرورده همان رژیم جانیان اسلامی هستی که در حالی که تمامی سرانش غرق در کثافات دنیوی هستند به مردم ایران از اجر اخرت و چشم پوشی از لذائذ دنیوی را پند و اندرز میدهند !!!!!! ای شاگرد فضله پخش کن عبدالکریم سروشی. در پایان برای اینکه به تو کمکی فکری کرده باشم می گویم تو یک مرد عقب مانده و سنتی هستی با افکار ارتجاعی. ها ها ها ها ها ها که از بد حادثه همجنسباز شده و بین کیر مردان و کس و شر نویسی گیر کرده. سالها پیش اینگمار برگمن فیلمی ساخت که در بین کارهای او از شهرت زیادی برخوردار نیست نام این ( تخم مار ) بود و چگونگی شکل گیری هسته های فاشیستی را نشان میداد اینان مشتی رجاله قاتل هستند و مرا به یاد تو می اندازند. مردان عقب مانده با تفکری لجن الود که سکس را دادن از طرف زنان . میدانند هستند که زنانی لنگه خودشان را وادار میکنند که هم خوابگی را لطفی درحق انان بداندد .ای ریدم به سر تو کثافت الاغ نفهم که خودت و نوشته های کس و شرت مثل زالوئی خون اشام و مشتی دمل چرکی باید در و این و ان وبسایت و وبلاگ مثلا منی را به تعوع دچار کند. ای خواننده های گرامی بدانید و اگاه باشید حتي در کشورهاي پيش رفته افرادی مثل داریوش برادری سمبل حماقت و ترس هستند زيرا با شمعي در ماتحت غول اسايشان فرو کرده روی صندلی می نشینند و کس و شر می نویسند.. ها ها ها ها هاهمه اینها را نوشتم که بگویم بدتر از چسبیدگی جسمی به نظر من چسبیدگی ذهنی داریوش برادری است. حالا ما یک دو قلوی چسبیده ذهنی میشناسیم که متاسفانه با این که هر یک متاسفانه در دایره بسته افکاری پیش پا افتاده گرفتارند و هر یک دیگری را مصممانه در این دایره نگه میدارد بعنوان مثال اگر به یکی از انها چیزی بگوید به شتاب و هراس یکدیگررا به وسیله تکنولوژی مدرن کامپیوتر یافته و شال و کلاه کرده و به جنگ دشمن خیالی خود میروند !!!! و با این طریق و روش گاهی فکر میکنم شاید در تمام روز هریک در گوشه ای روی مبلی دراز کشیده و به تجسس در اشکال سقف اطاق مشغول هستند و در انتظار صدای دلنواز گوزیدنهای فکریشان هستند. انچه در این مورد باعث نهایت تاسف است این است که این جفت دو قلوی سیامی ذهنی که نامهای داریوش برادری و شاهرخ رییسی دزد رو یدک می کشند روزی به خود ایند و در یابند که ان رشته نامرعی ذهنی که اینان را به یکدیگر پیوسته بوده توهمی بیش نبوده و به اسانی میتوانستند با بریدنش زمان بیشتر برای پیشرفت فردی داشته باشند. ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها هاها ها ها ها ها ه ها ها ها ها ها ها ها ها

Thursday, February 7, 2008

نقدی بر کس و شرای داریوش برادری و در باب واژه کوئیر،همجنس بازی و مقاله آقای تیزبین/ داریوش برادری د-ساتیر

از نيچه سخن اوردي خدمتت عرض کنم اینجور که از کس و شرات به نظر می رسه تو ماهها کون مرد همجنسبازی به اسم شاهرخ رییسی دوست پسرت را ليسيدي که کامپیوتر عده ای همجنسباز را دزیده و کسی به نام آرشام پارسی از او شکایت هم کرده ولی گویا يادت رفته در وبلاگ و وبسایتها ثبت شده باقيست و باقی هم می ماند. چرا يادت رفته پس از نوشتن گزارشاتت راجع به زنان و شاعران ایرانی اضافه کنی چطور با کیر شاهرخ حالي به حالي شده و تحت تاثير هر ماده و جامعي که در ان لحظه در وجودت بود به هر خواننده ت فحش دادی !!!! شايد براي اولين بار در زندگي فيلسوفانه ات با يک مرد قوي و اندکي باشعوری مثل من که از جنس جنده نماها نيست روبرو شده اي که وحشت زده ات کرده . و بران داشته ات که دست به خايه نيچه شوي . بهترين لقب را برات انتخاب کردم نميدانم چه کسي بود که گفت روانشناسان به کس و شرای خود معتادن در باره تو بايد گفت که تو خود روانشناس بين ابله هم به کون ليسيدن معتادي. ها ها ها ها ها ها حضرت اقا اظهار فضله کرده اي. ببينم مگه روانشناسی ارث باباي قرمساق تو است. نکنه خيال کردي چون از کامپيوتر سرت ميشه و با يه سري رنگهاي قهوه ای و کرم وبلاگ خودت را تزئين کردي و احساس لوکوربوزيه اي بهت دست داده و حرفهائي که توش زده اي غليان جوشش پائين تنه حقيرت است حالا ديگه هيچ کسي حق نداره مطلب بنویسه و داشته باشه !!!!! اگه اينطوره بذار بهت بگم احمق انچه مينويسي مهمه و همه به قیافه انترکیبت می خندند. تو تو قاب طلا هم اگه گه بچسباني فرقي نخواهد کرد گه همون گه خواهد بود ولي اگه بي قاب و رنگهاي تخمي حرف حسابي بنويسي اون حرف حسابيه که خودشو به رخ ميکشه . در ضمن راه دور نميخواد بري برو تو وبلاگ اين بچه کوني هاي دور و برت يا جنده نماهاي دور و برت با دقت بخون تا صحت حرفاي من بهت ثابت شه . اجرت با عبدالکریم سروش رییس فرقه عارفان زمینی. بر خلاف نگاه کس و شرانه داریوش برادري در معناي لکاني فالوس به معناي قضيب يا نرّگي نيست. فالوس اسم دلالت آرزومندي يا تمناي بشريست و هم آلت مردانه و يا کليتوريس و هم پستان و يا نگاه مي تواند سمبل فالوس و يا آرزومندي گردد. زيرا در نگاه لکان مرد به معناي فالوس داشتن يا تمنا داشتن است و داریوش برادری که همجنسباز است از کیر فقط در کونش شدن را می شناسد.

Wednesday, February 6, 2008

نقدی بر کس شرای داریوش برادری آسیب شناسی یک حکایت نو از بحران جنسی ایرانیان

امشب يکي از احمقانه ترين کس شرا رو رو خوندم اونم از یه آدم کسخلی با اسم د- ساتیر یا داریوش برادری. ميليونها انسان در سراسر دنيا روانشناس می شن این گه شده روانشناس. در تمام طول چس نوشته هاش تنها و تنها مسئله واقعي از دنياي بيرون که مطرح شده چسبوندن گوز به شقیقه هست. همونطوری که واسه خمینی توسوراخ افتاديم امروز هم یه عده کسخل اسم روانشناس رو خودشون می ذارن و می خوان مردم رو تو سوراخ بندازن. از قرار معلوم یه زنه جنده شهر لندن که لای دست این اون می ره پول دراره هم شده هنرپيشه اي که از نک سر تا کف پاش را به خيال خود براي زيبا تر شدن جراحي کرده با این روانشناس گوز به شقیقه و یکی دیگه به اسم شاهرخ رییسی تو لندن زندگی می کنن. زنه همه جاش يک شکله. همینه می گن سر و تهش یه کرباسه. به گمانم درست مانند خاله زنکهاي خود ما که در ميهماني ها يکديگر را ورانداز ميکنند در حالي که لبخندهاي مصنوعي به لب داشتند مشغول ورانداز زنهاست تو هر مجلسی که می ره و لنگاشم باز می کنه که پاههای خپلش بهتر دیده شه. عکسهاش رو دیدیم عقم گرفت بسکه پاهاش گامبوس. و جالبتر از همه این شاعر وطني زیبا کرباسی کپي ابله ها خود را اراسته می کنه!!!!!!! آهان داشتم از داریوش برادری و دوست پسرش شاهرخ رییسی می گفتم. جاکش عینهو قهرمانان روي پرده سينمائي هاليود منتها قهرمان درج سه! آلت دست این و اون هست. مث تبلیغ کاندوم مصرف شده ه مابين يک عدد کون گهی با هم پیالکی هاش دور ميزي در کافه اي نشسته اند تو لندن و بحث شان راجع به چگونگي تور کردن مردان است !!!! دوستان کي بشريت از شر اين همه تحميق که به انواع و اقسام اشکال در تمامي دنيا اعمال ميشود رهائي خواهد يافت . ها ها ها ها ها ها ها اینهم یکی به اسم مریم صداقتی یه پیغام گذاشته تو رادیو زمانه و نوشته: چیز غریبی است. هرچه بیشتر نوشته های برادری را میخوانم، کمتر ارتباطی ملموس بین این خر و روانشناسی بچشم میخورد. اینهمه مسئله از طرف کامنت گذاران و حتا از طرف خودم مطرح شده. ایشان مثل شخصی مذهبی که دو فرمول از بر کرده، چند کتاب دم دست جلو خود گذاشته و هر چند وقت یکبار به اسم پر طمطراق کارشناس ارشد روانکاوی همان دو فرمول را می نویسد. کم پیش نیامده که که انتقاد را با پرخاش و کوبنده جواب داده و در عین حالی که کامنت گذار را فحاش خوانده، خود به سرکوب دیکتاتورمابانه دست زده و اصطلاح «بترک» را بکار برده و به مردم فحش داده که بکلی از یک روانشناس بعید است فرمول دوطرفه ی دوالیستی، مثل ظالم/ مظلوم، فرشته/ شیطانِ ایشان، کلیه معضلات و ترسهای اجتماعی را پوشش میدهد و با سردی و لمسی بیگانه با روان و حساسیت هایش، فرمول «دیالوگ»یِ عارف و کاهن زمینی را چون نوشداروی همه دردها باالفاظی مانند «نقد مدرن و خندان» تقدیم خواننده میکند. ریشه بیکاری، تبعیضات موجود جامعه، بی خانمانی، جنگ، مجازات ها و هر جه آزاردهنده است در همان فرمول دوطرفه ناب «ایرانی» می گنجد و راه حل هم تغییر صحنه و استفاده از فرمول کاهن، عارف خندان زمینی است. تشریح این راه حل، که اسم اش است هم بمعنای جدا شدن از مادر و حمل سمت پدری در فردیت خود است. طبعا کاهن از ایران باستان و عارف از امت مسلمان گرفته شده و درکنار هم جای گرفته اند. تا آنجا که من میدانم، در ایران باستان ازدواج برادر و خواهر و مادر و پسر نه تنها ممنوع نبود، که تشویق هم میشد. عارف، جه گریان یا خندان از فقه اسلامی مطابعت میکند. اما فرمول راحت الحلقوم آقای برادری فرسنگ ها از پژوهش آگاهانه بدور است. در عمل اما، از نظر ایشان، درمان دردهای ما (تغییر صنه) یعنی مدرن شدن بدین صورت است: صیغه برای جلوگیری از سنگسار، جلق زدن خندان، تبدیل مرد به نیروی فعالِ نیازمندِ جنسی = کازانووا، تبدیل زن به نیرویِ منفعلِ تمنا = حاملِ راز و ناز و عشوه گر. کدامیک از این موارد هم اکنون در رابطه جنسی جامعه شهری ما موجود نیست؟ داریوش برادری میگوید: میخواهم با سماجت در یک رادیو، اسلام و پدرسالاری اسلامی را تبلیغ کنم. از غربیان، چه آته ایستی مثل نیچه وسکولاری مثل فوکو و چه فروید و لکان و دولوز و هر کس دیگر( که انگار خواندن کتاب و ذکر نام ها یشان تولید ارزش میکند)، بعنوان ابزار استفاده میکنم تا عرفان اسلامی را بعنوان نوآوری در روانکاوی به شما معرفی کنم. تحمیقِ زیرکانهِ داریوش برادری در زیور بخشیِ رژیم اسلامی- شیعی و فرهنگ انسان ستیز دینی، بخصوص از یک رسانه آزاد نفرت انگیز است. در دفاع از زنان میگویم، تبلیغٍ تبعیض بر علیه زن، پیشنهاد پیروی او از پرنوی شرعی وتبدیل او به موجودی وهم آمیز و بی اختیار به اسم زن مدرن مشمئز کننده است. سوء استفاده داریوش برادری از اندیشمندان و علوم غربی در تطهیر فرهنگی خرد ستیز شرم آور است